حكایت آدم نما، نه آدم

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 130
نویسنده پیام
helen آفلاین


ارسال‌ها : 5
عضویت: 24 /4 /1395


حكایت آدم نما، نه آدم

نادانى را دیدم كه بدنى چاق و تنومند داشت، لباس فاخر و گرانبها پوشیده بود و بر اسبى عربى سوار شده و دستارى از پارچه نازك مصرى بر سر داشت، شخصى گفت: اى سعدى! این ابریشم رنگارنگ را بر تن این جانور نادان چگونه یافتى؟

گفتم: خرى كه همشكل آدم شده، گوساله پیكرى كه او را صداى گاو است. یك چهره زیبا بهتر از هزار لباس دیبا است.

به آدمى نتوان گفت ماند این حیوان

مگر دراعه و دستار و نقش بیرونش

بگرد در همه اسباب و ملك و هستى او

كه هیچ چیز نبینى حلال جز خونش


امضای کاربر :
جمعه 25 تیر 1395 - 22:09
نقل قول این ارسال در پاسخ
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group